نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه سن داره
ازدواج من و باباازدواج من و بابا، تا این لحظه: 16 سال و 12 روز سن داره

روزنه های امید

یاضامن آهو ...

یکی که دلش شکسته ...گوشه ی حرم نشته ...نشون به اون نشونه ...صدای نقاره خونه ... من و به تو میرسونه ...میدونم روم سیاست...من اگه بی وفامولی عشقم اینه...عاشق این آقام منتظر یه اشارم...هر چی که دارم بذارم...دلم و زیارت بیارم...منی که آوارم دلم اگه بی قراره...چشام اگه هی میباره...ولی دلم غم نداره...آقا دوسم داره میشه شاهی کنی...من و راهی کنی...چی میشه به منم...یه نگاهی کنی هر کی حاجت روا شد...گدا اومد پادشاه شد...عاشق آقام رضا شد...خادم آقا شد منم اومدم گداشم ... کفتر گنبد طلا شم ... انشالله حاجت روا شم ... خادم آقا شم ... خوردم آب ودونت ...که شدم دیوونت... ... آقای خوبم ... مهربانم ... امام رئوفم...
25 شهريور 1392

دلم گرفته

دلم گرفته نازنین زهرای نازم ... میدونم که دلیلشو خوب میدونی ... از نماز صبح تا حالا همش تکون می خوری که بگی مامانی من که هستم ... ولی مامان خیلی دلش گرفته نازنین ... تو این مدت از اینکه امروز بیاد ترس داشتم ... حالا که اومد دلم مثل یه حباب ترکید ... ببخش ... میدونم با اشکهام توهم ناراحت میشی ... اما اگه گریه نکنم خفه میشم ... خیلی دوست دارم ... خیلی خوبه که حداقل تو هستی ... خدایا شکرت ...شکر که امروز تنها نیستم ... خدایا شکر که تورو دارم ... شکرکه هنوز اجازه میدی صدات کنم .. شکر که با تو بودن بهم آرامش میده ... خدایا به اندازه ی بزرگیت دوست دارم ... اشکهام از سر شکایت نیست از دلتنگی و دوریه ... ببخش ... دوستت د...
21 شهريور 1392

بهترین نعمت خدا برای یک مادر

وقتی دو تا خط رو بی بی چکت ظاهر میشه ... وقتی جواب بتای خونت از 200 بالاتر میری ... وقتی میری پیش دکتر و اونم یه ضربان قلب و تو مانیتورش میبینه ... اونوقته که تو هم بعد کلی انتظار مادر شدی ... اون روز به این فکر نمیکنی که بچت دختر باشه بهتره یا پسر ... حتی به ارزوی های قبلت هم فکر نمی کنی ... فقط و فقط سلامتیش برات مهمه ... حالا فکرش و کن بعد 3 ماه انتظار تو هفته های 14 بارداری میری برای سونوی سلامت جنین و دکتر بهت بگه بچت دختره یا پسر اشک شوق میریزی وقتی بهت میگه خانوم گل دخترت یا شازده پسرت صحیح و سالمه ... اونوقته که برات فرق نمیکنه قبلا چی می خواستی و حالا چی شده ... حتی اگه دختر می خواستی و حالا پسر شده ...
19 شهريور 1392

اولین هدیه روز دختر

سلام زهرای نازم ... ببخش که دیر شد ... این سارافون خوشگل اولین هدیه روز دخترما به شما ... البته مشارکتی خریداری شده تو این دوره از زمان اینقدری قیمت اجناس بالا رفته که تنهایی خرید کردن خییلی سخته انشالله به شادی بپوشی عزیز دلم ... راستی گفتم مشارکتی ، پول این سارافون پاییزی و من و بابایی و مامان جون زهرا (‌مامان بابایی) با هم دادیم و عمه فهیمه جون زحمت کشیدن رفتن برای شما خریدن ... دست همگی درد نکنه ... .... بازم به رسم عادت همیشه ... زهرا خانومم ،‌ گل دخترم ،‌دوست دارم ... ...
19 شهريور 1392

تپش قلب من در تپش قلب یک زهرای ناز

سلام دخمل ناز مامان ... میدونم که خوبی ... وقتی خدا هست من خیالم راحته راحته که تو خوبی و یکی هست که مراقبته ... زهرا خانوم ناز مامان ، دیروز با هم رفتیم اکوکاردیوگرافی قلب برای شما .. خدارو شکر خوب خوب بودی و قلب نازت هیچ مشکلی نداشت ... خیالم راحت بود ولی راحتر شد ... شکر شکر شکر خدایااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشکرت ... فقط میتونم بگن دوست دارم خدای خوبم ... دوست دارم زهرای ناز من ... خانوم دکتر گفت قلب نی نی نازت صحیح و سالم ... هیج مشکلی هم نداره ...   ...
11 شهريور 1392

آرام... آرامتر از دیروز

دیروز وفتی وب آرام و باز کردم و الهی شکرش و دیدم دلم لرزید ... تو دلم گفتم خدایا میشه یه روز وب مادر خانومی و شیما ، زینب ( مامان چشم به راه ) ، یثنا ،‌ ضحی ... خیلی از دوستهای دیگم و باز کنم و ببینم اونا هم یه الهی شکر گفتن و بعد هم خبر بارداریشونو نوشتن.. نازنین زهرا اینارو اینجا ثبت میکنم تا ببینی که تو دنیای بزرگ گاهی خوشحالی یه دوست ،‌ رسیدن به آرزوهاش چقدر خوشحالت میکنه که اشک تو چشات جمع میشه و دوست داری بغلش کنی و بهش بگی چقدر منتظر این روز بودی ... بعد فرشته شدن امیرعباس خیلی چیزهارو از دست دادم اما جاش چیزهای خوبی هم به دست آوردم یکیش سفر کربلا بود یکیش همین دوستهای مجازیم که یه دنیا دوسشون دارم و... آرام ما...
7 شهريور 1392

18 هفته و 7 روز

سلام دختر نازنینم ... قربون دست و پاهای کوچولوت ... دیروز صبح با هم رفتیم سونو گرافی منم بعد 4 هفته مجدد روی ماهتو دیدم ... ماشالله بزرگ شدی واسه خودت ... خانومی شدی ... تو این هفته کلی اتفاق خوب و قشنگ افتاد ... پنجشنبه 24 مرداد 92 واسه عمه فهیمه خواستگار اومد ... خوبیه این خواستگار سید بودنشه ... یعنی حالا ما یه فامیل سید داریم ... اینم از برکت وجود شما ... یکشنبه 3 شهریور یعنی 2 روز پیش بعد 10 روز انتظار برای خانواده داماد عمه خانوم جواب + دادن و مارا بسی خوشحال کردن ... قرار بله برون هم افتاد انشالله برای شب میلاد حضرت معصومه و عقد هم 29 شهریور ... دیروز هم عمه خانوم و آقا سید مهدی که من آقا سید صداش میزنم رفتن آزمایش خ...
5 شهريور 1392
1